اخلاق/ اخلاق در خانه/جلد دوم/ جلسه چهارم


1ـ ايمان تقليدي

قسم اوّل علم است. اما علم بدون استدلال، علم بدون برهان، كه غالب مردم راجع به اسلام چنين آگاهي و علمي دارند؛ يعني علم تقليدي. از نظر فقهي اين علم تقليدي انسان را بهشتي مي‌كند؛ اگر با همان علم تقليدي جلو برود. واجبات را جبا بياورد. محرّمات را ترك كند؛ و بالأخره با رابطه ی با خدا از اين دنيا برود بهشتي مي‌شود. به تعبير علما، «نتيجه ی برهان» پيش اينهاست.

نود و نه درصد مردم نمي‌توانند روي اصول دين استدلال بكنند. اما علم دارند به اصول دين؛ و همين مقدار براي اينها كفايت مي‌كند. اما اين علم، نه در دل رسوخ كرده است نه در عقل؛ و برطبق آن؛ برهان و استدلال ندارند. اين علم ممكن است انسان را بهشتي كند، اما كاربرد ندارد. يعني در بن‌بست‌ها، صحنه‌هاي استثنائي، كه مثلاً يكي از غرائز طوفاني شود، آن علم ديگر نمي‌تواند كار بكند. نمي‌تواند در مقابل آن غريزه ايستادگي كند. اگر مشكلي برايش جلو آمد نمي‌تواند مقاومت كند. معمولاً زمين مي‌خورد. بعضي اوقات كُفر هم مي‌گويد. گله از پروردگار هم مي‌كند. قرآن به همين مطلب اشاره مي‌كند. مي‌فرمايد:

(وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللهَ عَلي حَرْفٍ فَاِنْ اَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَاَنَّ بِه وَ اِنْ اَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلي وَجْهِه خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْاخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ)[1]

عده‌اي از مردم، ايمانشان ايمان حرفي است (يَعْبُدُ اللهَ عَلي حَرْفٍ) يعني به فرموده ی امام حسين(ع)، ايمانشان فقط لقلقه ی زبان است. رسوخ در عقل و دل نكرده است. كه من اسم اين نوع ايمان را «ايمان تقليدي» گذاشتم؛ و قرآن شريف مي‌فرمايد: «ايمان حرفي»؛ و معلوم است كه اطلاق قرآن بهتر است. قرآن مي‌فرمايد: صاحبان اينگونه ايمان، كه نود و پنج درصد مردم يا بيشتر ايمانشان اين جور است، در وقت استثناءها زمين مي‌خورند. اگر نعمت برايشان جلو بيايد، اگر در رفاه و آسايش باشند، دلبستگي به آن آسايش و به آن رفاه و بالاخره دلبستگي به دنيا پيدا مي‌كنند. اما اگر مشكلي براي آنها جلو بيايد زمين مي‌خورند، و اگر مصبيتي برايشان جلو بيايد نمي‌توانند مقاومت كنند.

بعضي اوقات كه انسان راه مي‌رود، پايش به سنگي مي‌خورد و به زمين مي‌افتد و همه ی بدن او به زمين مي‌آيد. يعني به رو مي‌افتد. قرآن مي‌فرمايد ـ البته اين تشبيه معقول به محسوس است ـ: وقتي برايش مشكلي پيش بيايد زمين مي‌خورد و كُفر مي‌گويد؛ گله از خدا مي‌كند؛ شك و تخيّل برايش پيدا مي‌شود؛ و بالأخره يك چيز بي‌محتوائي از كار در مي‌آيد. مي‌فرمايد: (خَسِرَ الدُّنْيا وَ الاخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ) اين هم دنيا و هم آخرت را از دست مي‌دهد. اين يك ورشكسته ی آشكاري مي‌شود.

از اين آيه يك استفاده ی ديگري هم مي‌شود؛ كه اين استفاده مال جوانهاي عزيزم از پسر و دختر باشد. آن استفاده اين است: اي مسلمان! نبايد ايمان تو، ايمان حرفي باشد. مسلمان! نبايد ايمان تو تقليدي باشد. بايد ايمان تو رسوخ كند در عقل؛ با استدلال باشد. بايد ايمان تو رسوخ كند در دل تو؛ يقين باشد. ايمان حرفي مال آن كسي است كه اصلاً سواد ندارد و يا غيرمسلمان است. اما جوانها حق ندارند ايمان آنها ايمان حرفي باشد. اگر از دختري كه ديپلم دارد بپرسند به چه دليل خدا است بايد فوراً يك دليل قانع‌كننده بياورد. اگر از جواني كه ديپلم دارد بپرسند به چه دليل قرآن معجزه ی تا روز قيامت است فوراً بايد يك دليل بياورد؛ و بالاخره راجع به اصول دين، همه و همه، مخصوصاً جوانها، از ايمان حرفي تجاوز كنند و به قسم دوم و سوم برسند.

 

 

پي نوشت ها:

 

[1]. سوره ی حج، آيه ی 11. ترجمه: «و از مردم كسي است كه خدا را بر حرف عبادت مي‌كنند (به طوري كه) اگر خيري به او برسد بدان مطمئن مي‌شود و اگر فتنه‌اي به او رسد با رو به زمين مي‌افتد. (و دست از عبادت مي‌كشد. اينچنين كس) هم در دنيا ضرر كرده است و هم در آخرت. اينست ضرري آشكار».